روی ِگفتن دوستت دارم را ندارم ،
نه که جرئتش را نداشته باشم ها،
نه.
حرفم از نخواستن است از نداشتن،
نمیشود گاهی ، دوستش داری اما اگر بگویی دلسرد میشود .
واژه های گرم از دهان که بیرون می آیند سرد میشوند ،
از دهان افتاده درست مثلِ چای در یک روز پر مشغله که وقت نمیکنی بنوشی اش .
میدانی سخت میگویی دوستت دارم اما او راحت میشنود .
تقصیر آنها هم نیست، نداشته اند ،
نخواسته اند و نمیخواهند داشته باشند آدمهایی را که بی غرور عشق میورزند .
دوست داشتنش جرئت میخواهد ،
داشته ام که مانده ام .
اما این روزها غرور همه چیز را وارونه کرده است ،
نمیگویم دوستش دارم تا دوستیِ عاشقانه اما سادهِ یمان بهم نخورد !!
درباره این سایت